عسل مامان یکسال به سرعت برق وباذگذشت ....یکسال ازبودنت درکنارمون ...یکسال ازاون خندهای قشگت یکسال ازاون دلبریات و....گذشت وبرای من انگارکه چندروزگذشتههههههههههه.... درآستانه 13ماهگیت بدترین اتفاق زندگیم برام رقم خورد .اونم دوری چندروزه ازتو...دوری ازپاره تنم... یه عمل کوچیک داشتم وبایدچندروزبیمارستان بستری میشدم....دوری ازتو برام واقعااااااااااا سخت بود.... وقتی ازت جداشدم بغضم ترکید اون 2روزی که بیمارستان بودم برام یک قرن گذشت...وقتی اومدم خونه تامنودیدی بغضت ترکید واشکات سرازیرشد ...باچشمات کلی باهام حرف زدی...گفتی کجابودی مامانی ؟چراتنهام گذاشتی... یه بیست روزی طول کشدتاحالم بهترشد...تواین چندروزمامان فاطمه ...